کد مطلب:298567 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:229

شدت علاقه ی پیغمبر به فاطمه


از گفتار و رفتار رسول خدا (ص) نسبت به فاطمه به خوبی روشن می شود كه علاقه ی آن حضرت به دخترش فاطمه بیش از حد محبت یك پدر نسبت به دخترش بوده و حساب دیگری در كار بوده كه به ایمان و تقوی و اعمال و رفتار فاطمه مربوط می شود، وگرنه رسول خدا (ص) دختران دیگری هم داشت اما درباره ی آنها نگفته «بضعه منی» یا «روحی التی بین جنبی» و یا «احب الناس الی» و امثال این سخنانی كه در صفحات آینده در باب فضایل فاطمه خواهید خواند.

و باز این اظهار علاقه و محبت تنها به منظور دلجویی از فاطمه نبود كه چون مادر خود را از دست داده بود پیغمبر می خواست دختر كوچكش از نداشتن مادر رنج نبرد، و عقده ای برای او ایجاد نشود، چنانكه برخی تصور كرده اند، زیرا این اظهار علاقه و محبت تا پایان عمر پیغمبر یعنی هنگامی هم كه فاطمه شوهر كرد و بچه دار هم شده بود و بلكه تا آخرین ساعات زندگی ادامه داشت و هیچ تغییری در آن پیدا نشد، بلكه روز به روز زیادتر می شد، و فاطمه تنها زنی بود كه پیغمبر در هنگام رحلت اسراری به او گفت، و آهسته و به طور خصوصی با او صحبت كرد، چنانكه در صفحات آینده خواهید خواند.

تا آنجا كه عایشه می گوید: پیغمبر را می دیدم هر گاه فاطمه نزد او می آید برمی خاست و او را در برگرفته می بوسید و در جای خود می نشانید- عایشه كه گویا از دیدن این منظره ناراحت می شد و حسادت می كرد- به پیغمبر می گفت: این چه كاری است كه می كنی؟ می فرمود:

«یا عایشه اذا اشتقت الی الجنه قبلت نحر فاطمه» [1] .

(ای عایشه هرگاه مشتاق بهشت می شوم گلوی فاطمه را می بوسم.)

و باز از همین عایشه نقل شده كه می گفت:

«ما كان احد من الرجال احب الی رسول الله من علی و لا من النساء احب الیه


من فاطمه» [2] .

(از مردان كسی نزد پیغمبر محبوبتر از علی نبود و از زنان كسی را بیشتر از فاطمه دوست نمی داشت.)

و هم او گوید: پیغمبر هر گاه به سفری می رفت آخرین كسی را كه با او خداحافظی می كرد فاطمه بود و چون از سفر بازمی گشت نخستین كسی را كه به دیدنش می رفت فاطمه بود [3] .

و آن همه روایات كه در این باره از آن حضرت رسیده مانند

«من آذاها فقد آذانی و من اغضبها فقد اغضبنی، من سرها فقد سرنی و من ساها فقد ساءنی...»

(هر كه او را بیازارد مرا آزرده و هر كه او را به خشم درآورد مرا به خشم درآورده و هر كه او را خوشحال كند مرا خوشحال كرده و هر كه او را ناراحت كند مرا ناراحت كرده)

و امثال اینها كه ان شاءالله در صفحات آینده در باب «فضایل فاطمه» خواهید خواند.

و از حدیثهای جالب در این باره حدیثی است كه ابن شهر آشوب از قاضی ابومحمد كرخی از امام صادق (ع) از فاطمه (ع) روایت كرده كه چون آیه ی شریفه ی «لا تجعلوا دعا الرسول بینكم كدعا بعضكم» [4] نازل شد و بدین وسیله دستور آمد كه مسلمانان پیغمبر را مانند افراد دیگر به نام نخوانند و «یا محمد» نگویند بلكه او را با عنوان «یا رسول الله» و «یا ایها النبی» و امثال آن صدا بزنند،- فاطمه گوید: من دیگر جرئت نكردم او را به عنوان «پدر جان» صدا بزنم و چون خدمت او رسیدم من هم طبق دستور گفتم: «یا رسول الله» و یكی دو بار این جمله را تكرار كردم، دیدم پیغمبر خدا


از من رو گردانده و در بار سوم رو به من كرده گفت:

«یا فاطمه انها لم تنزل فیك و لا فی اهلك و لا فی نسلك، انت منی و انا منك، انما نزلت فی اهل الجفا و الغلظه من قریش، اصحاب البذخ و الكبر، قولی: یا ابه فانها احیی للقلب و ارضی للرب» [5] .

(ای فاطمه این آیه درباره ی تو و خاندان و نسل تو نازل نشده، زیرا تو از من هستی و من از توام، این آیه درباره ی جفا پیشه گان و تندخویان از قریش- آنها كه فخر فروش و متكبر هستند- نازل شده، اما تو همان گونه مرا به عنوان «پدر» صدا بزن كه آن نام دلم را بهتر زنده می كند و بیشتر مورد خشنودی و رضایت پروردگار است.)

و به همین خاطر هم بود كه رسول خدا (ص) اهتمام زیادی به تربیت جسمی و روحی فاطمه داشت و از هر فرصتی برای این كار استفاده می كرد.

حدیث زیر را همین ابن شهر آشوب ظاهرا از كتابهای اهل سنت نقل می كند كه هنگامی فاطمه از پدرش رسول خدا (ص) انگشتری درخواست كرد، پیغمبر بدو فرمود: می خواهی چیزی به تو یاد دهم كه از انگشتر بهتر باشد؟

و سپس دنبال آن بدو فرمود:

هر گاه نماز شب خود را خواندی از خدا انگشتری بخواه كه به حاجت خود می رسی! فاطمه این كار را كرد و هاتفی او را گفت: ای فاطمه آنچه را خواسته ای در زیر «مصلی» و جای نماز تو است فاطمه جای نماز را بلند كرد و زیر آن انگشتر یاقوتی را كه به قیمت در نمی آمد مشاهده نمود و آن را برداشته به انگشت خود كرد و مسرور شد.

چون شب شد و خوابید در خواب دید گویا در بهشت است و سه قصر را مشاهده كرد كه مانند آنها در بهشت نبود، پرسید: این قصرها از كیست؟ بدو گفتند: از فاطمه دختر محمد، فاطمه داخل یكی از آن قصرها شد و گردشی كرد و تختی را در آنجا دید كه سه پایه داشت، پرسید: این تخت چرا سه پایه دارد؟ بدو گفتند: چون صاحب


این تخت از خدا انگشتری درخواست كرده به همین جهت یكی از پایه های این تخت را برداشته و برای او انگشتری درست كرده و بدو دادند و از این جهت این تخت روی همین سه پایه مانده است.

فاطمه از خواب بیدار شد و چون صبح شد پیش پدر آمد و خوابی را كه دیده بود برای پدر باز گفت حضرت بدو فرمود: دنیا از آن شما نیست، و آخرت بهره ی شما است، و وعده گاه شما بهشت خواهد بود، شما را با دنیای فانی و پر از فریب چه كار؟ سپس بدو دستور داد كه به همان ترتیب انگشتر را زیر «مصلی» و جانماز خود بگذارد و فاطمه این كار را كرد و خوابید و در خواب بهشت را دید و داخل همان قصر شده و آن تخت را مشاهده كرد كه روی چهار پایه است و چون پرسید گفتند: انگشتر برگشت و تخت به حال نخستین روی چهار پایه استوار گردید [6] .

و از كتاب شریف كافی نقل شده كه امام صادق (ع) فرمود:

روزی فاطمه (ع) به نزد رسول خدا (ص) آمده و از وضع كار خود شكایت كرد رسول خدا (ص) قطعه پوستی بدو داد و فرمود: هر چه در این نوشته هست یاد گیر، و چون فاطمه آن را خواند در آن نوشته بود:

«من كان یومن بالله و الیوم الاخر فلا یوذی جاره، و من كان یومن بالله و الیوم الاخر فلیكرم ضیفه، و من كان یومن بالله و الیوم الاخر فلیقل خیرا او لیسكت» [7] .

(هر كس به خدا و روز جزا ایمان دارد همسایه اش را نیازارد، و هر كس به خدا و روز جزا ایمان دارد مهمانش را اكرام كند. و هر كس به خدا و روز جزا ایمان دارد سن خیری بگوید یا سكوت اختیار كند (و چیزی كه خیر ندارد بر زبان جاری نسازد).)

آری این كمال علاقه ی پیغمبر خدا نسبت به دخترش بود كه وقتی از وضع زندگی خود به نزد او شكایت می برد رسول خدا از این فرصت استفاده كرده و در ضمن اینكه فكر او را به سوی دیگری متوجه می سازد و از وضع مورد شكایت وی را منصرف می كند درسی آموزنده نیز به او و دینداران دیگر می دهد، و این فرصت كوتاه را نیز


برای آموزش و تربیت دخترش مغتنم می شمارد، یا هنگامی كه از او انگشتری می خواهد او را به كاری راهنمایی می كند كه به دنبال آن به صورت عملی عشق و علاقه ی دنیای ناپایدار و فریبنده را از دل دختر عزیزش بیرون كند، و یا وقتی خدمتكاری از پدر برای كمك كارهای خانه می خواهد به جای آن تسبیح معروف (به تسبیح فاطمه) را به او یاد می دهد. [8] .

آری پیغمبر خدا با همه ی گرفتاریها و مشكلات و ماموریت سنگینی كه به عهده داشت فاطمه را چنان تربیت كرده بود كه از ام سلمه [9] نقل شده كه گوید:

هنگامی كه پیغمبر مرا مامور خدمتگزاری و سرپرستی فاطمه كرد من خود را از هر جهت برای انجام این كار آماده كردم ولی به خدا سوگند فاطمه از من با ادب تر و داناتر [10] بود.

و از جمله روایات جالب در مورد علاقه ی پیغمبر به فاطمه این روایت است كه مرحوم مجلسی در بحارالانوار از كتاب فضایل و روضه نقل كرده كه روزی رسول خدا (ص) به خانه ی علی و فاطمه وارد شد و آن دو را دید كه نشسته اند و آرد دستاس می كنند پیغمبر فرمود: كدامیك بیشتر خسته شده اید؟ علی (ع) عرض كرد: ای رسول خدا فاطمه خسته تر از من است، پیغمبر به فاطمه فرمود: دختركم برخیز.

فاطمه برخاست و پیغمبر (ص) به جای او نشست و به دستاس كردن مشغول شد و بدین ترتیب به علی و فاطمه (ع) كمك كرد [11] .


[1] بدين مضمون چند حديث از طريق اهل سنت نقل شده به فضايل الخمسه ج 3، ص 127، مراجعه شود.

[2] و بدي مضمون بيش از 50 حديث از طريق اهل سنت از عايشه و ديگران نقل شده، به احقاق الحق، ج 10، صص 182- 167 مراجعه شود.

[3] به كتاب فضائل الخمسه، ج 3، صص 133- 132، مراجعه شود.

[4] سوره ي نور، آيه 63.

[5] مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 320.

[6] مناقب ابن شهر آشوب، ج 3 ص 339.

[7] بحارالانوار، ج 43، ص 62- 61.

[8] به شرحي كه در صفحات بعد خواهد آمد.

[9] ام سلمه كه در اينجا آمده ظاهرا منظور همان «ام سلمه» اي كه بعدها به همسري رسول خدا (ص) درآمد نبوده، بلكه اين ام سلمه كه در جريان عروسي حضرت زهرا (س) نيز نامي از او برده شده كنيه ي «اسماء» دختر يزيد بن سكن انصاري است كه رواياتي هم از رسول خدا (ص) نقل كرده و پدرش يزيد بن سكن در جنگ احد هنگامي كه صورتش روي قدمهاي پيغمبر بود از دنيا رفت و به شهادت رسيد.

[10] دلائل الامامه، ص 11.

[11] بحارالانوار، ج 43، ص 50.